۳ مطلب با کلمهی کلیدی «سمنان» ثبت شده است
-
گاهی آنقدر تحت فشار قرار میگیری که دلت برای شانه های کسی تنگ میشود که رویشان گریه کنی. اگر دردت مشترک باشد...
همگان دنبال جایی برای تسکین درد می گردند.
نگاه ها همواره می چرخد و عاجزانه اشک درونشان جمع میشود که بگذار لحظه ای روی شانه ات گریه کنم...
اما همگان در درد مشترکیم.
اینجاست که خدا دستت را میگیرد و بلندتت میکند.نوازشت می کند و آرام در آغوشت می گیرد.
اینجا خدا هست.
از همه چیز نزدیک تر، و چقدر غریب و تنها است.
۳۵۰ ادامه مطلب -
انگار یک قرار داد نانوشته ای بین ما وضع شده بود که هر شب از ساعت ده تا خود صبح با ماشین بریم شبگردی. حقیقتا تنها تفریحمون توی این شهر خیابون گردی و حرف زدن در مورد موضوعاتی بود که برامون جذابیت داشت.
یکی از شبهای سرد زمستون که در سطح شهر دور میزدیم و گرم صحبت از سینمای آوانگارد بودیم، نوجوانی حدوداً ۱۷ ساله رو توی ایستگاه اتوبوس دیدیم.
۴۲۴ ادامه مطلب -
۴۹۵
درباره من
سیاه مشق های بهنام نجم الدین
نکته:
بعضی از مطالب از من نمی باشد
تعداد پست ها زیاد می باشد و
به مرور نام نویسنده اصلی هر
مطلب را درج خواهم نمود ...