-
و شبی در خیال
از پشت پنجره چشمانت
در پی تابش مهتاب
دویدم به تماشای جهان،
به دور از رنگ آدم ها،
من و آواز توکاها.
تو امّا،
پلک بر هم زده ای
داس مهتاب از اندیشه ام آویزان
و نجوای شب در سایه ها
مرا به سراشیبی بیراهه رساند
تا بنوشم از لبانت،
آخرین جرعه نور
در بیابان سکوت.
۲۱۸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
درباره من
سیاه مشق های بهنام نجم الدین
نکته:
بعضی از مطالب از من نمی باشد
تعداد پست ها زیاد می باشد و
به مرور نام نویسنده اصلی هر
مطلب را درج خواهم نمود ...