دریچه‌ای به هنر و اندیشه

سینما ، فلسفه ، ادبیات ، تاتر

دریچه‌ای به هنر و اندیشه

سینما ، فلسفه ، ادبیات ، تاتر

بعضی از مطالب از من نمی باشدو چون تعداد پست ها زیاد می باشد پس به مرور نام نویسنده اصلی هر مطلب را درج خواهم نمود.

طبقه بندی موضوعی

سال هاست می خندد ،

            و مردمان این شهر ،

گویند

         چه خوش است .!

نمی دانند که بهلول

            لبخند ژوکند دارد..... !


                                 " سپنتا ب.ن "

چشمهایت ،

      حروف را بی استفاده می کنند !

کافیست ،

            نگاه کنی مرا ...


  بهنام نجم الدین

چه غوغایست !!!
خورشید پس ماه،
ماه پس خورشید.
ستارگان نیز
یک به یک
کم سو شدند .
قیامتی بپا کرده است لبخندت .
تو ،
بارانی از عشق .

تلاوت کن

آیه های اعجازیت را .
سخنت،
جهانی را  بسکوت  میکشاند .


بهنام نجم الدین

 حاکم شهر
دید و گفت و زدند
دختر را.
اما آن پسر
آیا

باکره است...؟؟!


بهنام نجم الدین