۹ مطلب با موضوع «فلسفه» ثبت شده است
-
اهمیت کانت در فلسفه جهان جدید
کانت را با انقلاب کپرنیکی اش در حوزه معرفت شناسی می شناسند. یعنی همان طور که کپرنیک به ما گفت این زمین است که به دور خورشید می گردد و نه برعکس، کانت هم به ما نشان داد که این جهان است که دور ذهن می گردد و نه برعکس. یعنی جهانی که ما می شناسیم بشدت تابع ساختار ذهنی انسان است. کانت معتقد بود که ذهن انسان اموری را می تواند بشناسد که زمانمند و مکانمند باشند و به همین جهت مفاهیمی چون خدا که خارج از مکان و زمانند از سوی ذهن و عقل نظری نمی توانند شناخته شوند. هرچند عقل عملی با اخلاق می تواند خدا را اثبات کند. از این دستاورد فکری به عنوان انقلاب کپرنیکی کانت یاد می شود. پیش از کانت عموما ذهن به عنوان آیینه ای در نظر گرفته می شد که منعکس کننده آنچه از جهان بر آن می تابد است. کانت نشان داد ذهن خود بر داده های بیرونی چیزی می افزاید.
کانت همچنین مروج بسیاری از شعارهای روشنگری و جهان جدید است. عده ای شعار معروف وی را که «جرات دانستن داشته باش» یکی از اصول اساسی روشنگری می دانند.
به همین جهت اگر بخواهیم یک فیلسوف ذکر کنیم که بسیاری از مؤلفه های روشنگری را در اندیشه خود پنهان دارد، بی تردید این فیلسوف کانت است. بسیاری از متفکران پس از کانت که قصد بررسی مبانی مدرنیته و روشنگری را داشته اند با اندیشه های کانت مواجهه داشته اند. تاثیر اندیشه های کانت در حوزه زیبایی شناسی هم به صورت جدی خود را به ما نشان می دهد.۱۱۸۷ ادامه مطلب -
«مردم میگویند که انسان وحشی دیگر در ما وجود ندارد و ما آخرین مراحل تمدن را میگذرانیم و همه چیز گفته شده و دیگر برای جاهطلبی دیر شده است. ولی این فیلسوفها از قرار معلوم سینما را فراموش کردهاند.
آنها هرگز وحشیهای قرن بیستم را در حال تماشای فیلم ندیدهاند.۴۱۳ ادامه مطلب -
آرای نظریهپرداز آلمانی دربارهی سینما
زیگفریدکراکائر، روزنامهنگار، جامعهشناس، منتقد فرهنگ و نظریهپرداز تاریخ و هنر، سال1889در یک خانواده یهودی در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. تحصیلات خود را از سال 1907 در رشته معماری آغاز کرد و سال 1914 با درجه دکترای معماری فارغالتحصیل شد.او بعد از چندین سال فعالیت در زمینهی معماری به روزنامهی دموکراتیک «فرانکفورتر زایتونگ» رفت و مقالههای مفصلی در زمینههای سیاست و فرهنگ نگاشت. در همین دوران با «والتر بنیامین»، «تئودور آدورنو» و«ارنست بلوخ» آشنا شد و گرایشات مارکسیستی یافت. با ظهور نازیسم، او مجبور به ترک موطنش شد و پس از مهاجرت به آمریکا، دو کتاب مشهور خود «از کالیگاری تا هیتلر»(1947) و «نظریه فیلم»(1960) را به چاپ رساند.
نوشتهی پیش رو طرح بسیار موجزی است از ایدههای مهم او در کتاب «نظریه فیلم» که جایگاهی اساسی در شرح و بسط نظریات رئالیستی سینما در قرن بیستم دارد.
۱۶۲۲ ادامه مطلب -
بسیاری از نظریه پردازان در آثار خود از سینما به عنوان نوعی زبان نام بردند شاید معروف ترین آنها کریستین میتز باشد که با بازنگری بر آثار ژان میتری و بر پایه تحقیقات فردینان سوسور زبان شناس سویسی نظریه خود را با عنوان زنجیره همنشینی در سینما بنیان نهاد متز سینما را نوعی زبان که فاقد نظام زبان است میدانست او ویژگی های زبان سینما را در سطحی فراتر از تصویر و در سطح فصل ( سکانس ) و روایت جستجو میکرد او منتاژ را عامل پیدایش فصل و روایت را نتیجه نهایی آن میدانست .
نمادگرائی , نظام نشانه ها , تشبیه و استعاره مضمون بسیاری از مباحث بود اینکه آیا این صنعات رایج ادبی قابل به کارگیری در سینما هستند یا نه در اینجا من به صورت ضمنی توضیحی در مورد این مفاهیم میدهم و بعد به بحث اصلی میپردازم.۱۹۱۹ ادامه مطلب -
«به همان نسبتى که بورژوازى یعنى سرمایه رشد می پذیرد، پرولتاریا یعنى طبقه کارگر معاصر نیز رشد می یابد. اینان تنها زمانى می توانند زندگى کنند که کارى بدست آورند و فقط هنگامى میتوانند کارى بدست آورند که کارشان بر سرمایه بیافزاید.این کارگران که مجبورند فرد فرد خود را بفروش رسانند، کالایى هستند مانند هر کالاى دیگر و به همین جهت نیز دستخوش کلیه حوادث رقابت و نوسانات بازارند»
۸۳۲ ادامه مطلب -
برگسون مینویسد: هیچ ادراکی بدون آنکه با حافظه ترکیب شود نمیتواند وجود داشته باشد*. با توجه به این گزاره اگر حافظه را محلی برای انباشت تجربیاتامان از جهان بیرونی انگاشت کنیم آنگاه خودآگاه، آن ساحتی است که حافظه را بیان میکند و بر آن دلالت نیز دارد.
۹۴۶ ادامه مطلب -
1. یک مرثیهی فرمالیستی
ساختار و بدنهی آثار دارن آرنوفسکی به صورت نامعمولی تشکیل شده است از تناقضات، تفاوتها و به هم پیوستگیها و ارتباطات. برای او چنین ترکیبی در همه جایی ممکن است: یک آپارتمان کوچک، محلهای در نیویورک، فضای ماورائی، رینگ کشتیکج و صحنهی باله. دلیل این هم البته تا جایی که من توانایی گفتناش را دارم برمیگردد به تخیل بصری تمام و کمالی که آرونوفسکی با دستاویز قرار دادنِ آن به دنبال هر چه بیشتر دیدن، تصور کردن و صنایع بدیع ساختن است. هدفی که اگر در نهایت نیز بدانها دست نیابد-مشخصاً در مورد تصوراتاش-سعی میکند که آنها را خود خلق خواهد کند. این تصور بصری البته بیش از هر چیزی سینمای آرونوفسکی را در جهت نقد فرهنگ هنوز پیوریتن حاکم یاری مینماید. در اینجا البته مراد از فرهنگ پیوریتن فرهنگی است که به نمودها بدبین است، یا به عبارت دیگر آنها را چونان تمثیلی در نظر میگیرد که اساساً به واقعیتی برتر اشاره میکنند. درسی که سینمای آرونوفسکی در اینجا به ما میدهد ابتدا از همه دعوت به اعتماد کردن به همین نمودها است. در واقع حساسیت او در فیلمهایش حساسیتی است شرکآمیز؛ هر آنچه که خود را بر تو ظاهر مینماید شاید که خدایی باشد. یعنی مضمونی که در قوی سیاه به شکلی ادبی بیان شده است. یعنی از آنجا که خدایان، خود را بر ما ظاهر میسازند، پس از این رو نمیتوان تمایزی میان واقعیتِ آنها و ما تشخیص داد. و البته آرونوفسکی این مضمون را در متعالیترین شکلاش فیلم میکند.
۲۰۰۶ ادامه مطلب -
واقعیت « reality» بر اساس عرف آن چیزی است که برای ما ملموس ، قابل فهم ، عینی و قابل درک باشد . به نوعی آن چه در عالم هر روزه بتوان به آن اشاره کرد . البته اتم ، مولکول ، الکتریسیته ، ژن ها ، و خیلی مفاهیم علمی یا انسانی مانند سرمایه ، عمر ، و ... باید از هم تفکیک شوند . چیزی مانند اتم و
۷۵۲ ادامه مطلب
درباره من
سیاه مشق های بهنام نجم الدین
نکته:
بعضی از مطالب از من نمی باشد
تعداد پست ها زیاد می باشد و
به مرور نام نویسنده اصلی هر
مطلب را درج خواهم نمود ...