-
بسیاری از نظریه پردازان در آثار خود از سینما به عنوان نوعی زبان نام بردند شاید معروف ترین آنها کریستین میتز باشد که با بازنگری بر آثار ژان میتری و بر پایه تحقیقات فردینان سوسور زبان شناس سویسی نظریه خود را با عنوان زنجیره همنشینی در سینما بنیان نهاد متز سینما را نوعی زبان که فاقد نظام زبان است میدانست او ویژگی های زبان سینما را در سطحی فراتر از تصویر و در سطح فصل ( سکانس ) و روایت جستجو میکرد او منتاژ را عامل پیدایش فصل و روایت را نتیجه نهایی آن میدانست .
نمادگرائی , نظام نشانه ها , تشبیه و استعاره مضمون بسیاری از مباحث بود اینکه آیا این صنعات رایج ادبی قابل به کارگیری در سینما هستند یا نه در اینجا من به صورت ضمنی توضیحی در مورد این مفاهیم میدهم و بعد به بحث اصلی میپردازم.
نماد: نماد چیزی است که به واسطه شباهت یا تداعی یا قرداد چیز دیگری را نمایندگی کند و اغلب شئی مادی و عینی است که بر پدیده ایی انتزاعی دلالت دارد مانند شیر که نماد شجاعت است.
نشانه:هر چیزی که نماینده چیز دیگری جزء خود باشد هر نشانه مانند سکه ایی است دو رو که رویه دیگر بر رویه دیگر دلالت دارد.مانند کلمه مار که در نزد فارسی زبانان بر نوعی خزنده دلالت دارد .
مصداق:چیزی که نشانه به آن اشاره میکند مصداق نام دارد
نشانه انگیخته:هرگاه میان نشانه ومعنای آن شباهت وجود داشته باشد با نشانه انگیخته سرکار داریم .مانند تصویر درخت که بعضی از ویژگی های درخت واقعی را داراست.
نشانه ناانگیخته:هرگاه میان نشانه و مصداق آن تشابه وجود نداشته باشد آن را نشانه نا انگیخته مینامیم.”در بحث برسر این موارد ما باید به این نکته توجه داشته باشیم امکان بیانی سینما (تصاویر)و ادبیات (کلمات) بسیار متفاوت است.
کلمات نشانه های ناانگیخته و قردادی هستند که موجب تصویر سازی در ذهن میشوند در حالی که تصاویر ماهیت اصلی ا شیاء را نمایش میدهند.
البته در اینجا منظور از تصویر , تصویر سینمایی است نه هر تصویری(چرا که انعکاس تصاویر در آینه و نقاشی هم تصویرند, منظور تصاویر فیلم برداری شده و متحرک است که زنجیره ایی به هم پیوسته را شکل میدهد.) مثلا زمانی که مینویسیم گل سرخ ممکن است هر شخصی در ذهنش تصویری از گل سرخ شکل بگیرد که با تصور شخص دیگری متقاوت است اما زمانی که در سینما یک گل سرخ میبینیم همه شاهد یک گل سرخ مشخص هستیم .نماد پردازی در ادبیات به دلیل ماهیت قردادی کلمات می تواند در خارج یا داخل بافت داستان صورت پذیرد مثلا کلمه روباه به دلیل برخی از ویژگی های این جانور(مفهوم عام مد نظر است)و فرهنگ مصطلح ان در نزد فارسی زبانان نماد مکر است و در یک داستان میتوان از روباه به عنوان نماد مکر استفاده کرد اما در سینما به دلیل کیفیت خاص تصویر نماد پردازی خارج از بافت داستان غیر ممکن است مثلا تصویر یک روباه در پی تصویر یک شخصیت در دو نما به هم پیوسته هیچ وجه نمیتواند نماد مکر آن شخصیت تلقی شود.
آنچه مفهوم نمادین و مفهوم صریح را درفیلم به وجود می آورد مجموعه ای از عناصر کنار هم گذاشته شده است مثلا صحنه ایی را تصور کنید که زن جوانی با نگاهی غمگین به گل سرخ پژمرده ایی خیره شده و ما در پس زمینه تصویر و از بیرون پنجره شاهد برگریزان درختان در فصل پاییز هستیم.شاید چنین توصیفی در یک کتاب با مضمون عشقی دارای وجوه نمادین بود گل سرخ نماد عشق زن مرد میشد که در حال نابودیه (حتی اگر گل فقط در همین یک صحنه آمده بود)و پاییز حس درونی زن را نشان میداد.اما در سینما چنین صحنه ایی نمی تواند بیانگر رابطه میان دو کارکتر باشد .حال صحنه دیگری را تصور کنید که در آن مر د جوانی به همان زن گل سرخی میدهد و در پس زمینه باغ زیبایی در فصل بهار قرار دارد این صحنه هم به تنهایی فاقد وجوه نمادین است اما اگر این دو صحنه در پیوند با هم قرار گیرند گل سرخ تبدیل به نماد رابطه ی بین زن ومرد جوان میشود و فصل پاییز و بهار در تقابل با هم حس درونی زن را منعکس میکنندنماد حاصل عناصر ترکیبی فیلم است و در فیلم تنیده شده و از خارج تحمیل نمیشود به بیان دیگر نماد پردازی در سینما به معنی پیروی از نوعی نظام نمادین نیست این نمادها بازتاب عناصر نمادین از پیش تعیین شده نیستند بلکه ساخته دست فیلم سازند .
برای مثال “در فیلم M ساخته فریتز لانگ پس از حمله به دختر خردسال بادکنکی را میبینیم که از دختر بر جای مانده و در سیم های تلگراف گیر کرده بادکنک در اینجا قتل وحشیانه دخترک را به صورت نمادین در می آورد اما این معنا اضافی و دلبخواهی و قرار دادی نیست زیرا دقیقا همان بادکنکی که دخترک با آن بازی میکرد و نه شئی دیگر که هیچ رابطه طبیعی با دخترک ندارد برای به تصویر کشیدن بلایی که بر سر او آمده انتخاب شده در همین مثال ارزش نمادین تصویر بادکنک برای کسی که بخش آغازین فیلم را ندیده یکسره بی معنا خواهد بود.”(ن.ک .سا خت گرایی و نشانه شناسی سینما)
همانطور که قبلا گفتم نماد در سینما در رابطه میان عناصر به هم پیوسته و دلالت مند به وجود می آید یک شخصیت مشخص در یک فیلم به دلیل داشتن بعضی ویژگی های منحصر به فرد نمی تواند نماینده طیف خاصی از افراد اجتماع باشد .البته وجود یک شئی یا تصویر که در قرار دادهای اجتماعی وفرهنگی خارج از بافت فیلم دارای بار نمادین هستند به گونه ایی خاص ارزش نمادین خود را در یک فیلم نمایان میسازند برای مثال صلیب که نماد مسیحیت است چنانچه در یک نمای فیلم نشان داده شود هیچ با ارزشی نمادینی ندارد اما اگر همین شئی را در گردن یکی از شخصیتهای فیلم ببینیم نماد احساسات مذهبی کارکتر است . نوعی دیگر از نماد سازی به واسطه بازافرینی اسطوره ایی شکل میگرد به گونه ایی که زندگی شخصیت اصلی به شکلی یاداور اسطوره ایی خاص میشود و از طریق این نوع توازی مازاد معنایی خود را به کل اثر القا میکند مثل باز افرینی اسطوره ایکاروس در فیلم پی آرنوفسکی .
نویسنده......؟
منابع:
ساخت گرایی و نشانه شناسی سینما( بیل نیکولز)
تئوری های اساسی فیلم (دادلی اندروز)
نشانه ها , ومعنا در سینما (پیتر وولن)
از نشانه های تصویری تا متن (بابک احمدی)
تاریخ سینما (دیوید بوردول و کریستین تامسون)۱۹۱۹
درباره من
سیاه مشق های بهنام نجم الدین
نکته:
بعضی از مطالب از من نمی باشد
تعداد پست ها زیاد می باشد و
به مرور نام نویسنده اصلی هر
مطلب را درج خواهم نمود ...