به هر جا پا گذارم ساده گویند
که جا بهر اقامت نیست مردم
دگر چشمم به گریه خو گرفته
ولی زاری که عادت نیست مردم
میان کلبه قلبم نهان شد
و می گفت این ارادت نیست مردم
مرا در زندگی کشت و پس از آن
بگفتا این جنایت نیست مردم
زمانه سیلی سختی به من زد
و می گفت از جسارت نیست مردم
در آن شعرم دوباره فاش گفتم
دلم اهل شکایت نیست مردم