-
مطلب با گذار به دوره بعدی زندگی مرحوم هدایت پی گرفته می شودعنوان مطلب « آثار دوره جوانی » است : (( هدایت نوشتن را از همان مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه منتشر کرد ، " رباعیات خیام " و " انسان و حیوان " که هر دو شناختی از تصورات و حالات آن هنگام او به دست می دهد که چشم پوشی از آن ممکن نیست و منبعی ارزشمند برای فهمیدن زندگی و کارهای بعدی اوست .)) در مورد فعالیت مرحوم هدایت در مدرسه می توان به طور مثال به انتشار روزنامه دیواری « ندای اموات » در مدرسه ی دارالفنون اشاره کرد .دکتر کاتوزیان در ادامه به تحلیل دو جزوه ی " رباعیات خیام " و " انسان و حیوان " می پردازند :(( او رباعیات خیام را در سال ۱۳۰۲ و در هجده سالگی منتشر ساخت .مقدمه ی این اثر نشان رشد فکری و روانی اوست و آگاهی گسترده اشاز منابع فارسی و عربی ، همچنین آشنایی او با منابع و افکار فرنگیرا ( شاید تا حدی عمدا ) به نمایش می گذارد . این اثر از جمیع جهات اثری چشمگیر است ، زیرا یک محقق با تجربه آن عصر هم نمی توانست شرح بهتری از زندگی و افکار خیام در همین مقیاس ارائه دهد . راستی هم ، به لحاظ روش شناسی محکم تر و به لحاظ تحلیلی منزه تر از بسیاری از کارهای تحقیقی عاصر اوست . به راحتی می توان دریافت که آنچه از حقیقت در آن است نو نیست و آنچه نو در آن است عمدتا حقیقت ندارد . با این وصف ، آنچه نو و عمدتا دور از حقیقت است در ارتباط با شکل گیری دید هدایت از زندگی و مرگ فوق العاده راهگشا ست . ))
ایشان سپس به تفسیر رساله ی رباعیات خیام می پردازند و خواننده را با پایه هایی که این نوشته بر آن استوار است آشنا می کنند . به آن لحظاتی اشاره می کنند که :
(( درست از این نقطه است که خیام به تدریج به پس زمینه رانده می شود و افکار و حالات خود هدایت در لباس تفسیری از خیام روی صحنه می آید و حتی کمی جلوتر ، هدایت جوان با تمام نیرو جای خیام
را می گیرد . ))
ایشان در پایان به این نکته ی مهم اشاره می کنند که مرحوم هدایت در این رساله :
(( نکات غریبی در باره روحیه مغموم ، میل به افسردگی او ،خشم و ناامیدی از ظلم و « ریا کاری اطرافی های او » « لا ابالی بودنش نسبت به زندگی و زندگان » و « رنج هایی » که پیوسته آزارش می داد ، می گوید که بیشتر ما را از ساخت فکری و روانی هدایت جوان آگاه می کنند تا خیام و همین اشارت اولیه اما واضح ، در باره ی شخصیت کلی هدایت جای چندانی برای نظریه پردازی در باب علل اصلی اندیشه ها و حالات او در دوره های بعدی زندگی باقی نمی گذارد . زیرا همانطور که می بینیم ، حتی خیام را نیز نمی توان عامل موثر اصلی در شکلدادن به اندیشه های او به شمار آورد .
این خود هدایت است که از همان هجده سالگی می کوشد تا شخصیت خود ، افکار ، ترس ها ، رنج ها و ماتم زدگی هایش را درلباس تفسیری از خیام ابراز کند . ))
دکتر کاتوزیان با این جملات تفسیر خود را درباره ی رساله ی خیام به پایان برده و تحلیل رساله ی " انسان و حیوان " را آغاز می کنند :
(( رساله ی " انسان و حیوان " به مراتب طولانی تر است . می توان آن را پیش نویسی برای یک کار گسترده تر درباره ی گیاهخواری دانست که او پنج سال بعد در اروپا منتشر ساخت . اما دامنه ی موضوع به مراتب وسیع تر از رساله ی قبلی است و بی پروایی در طرح اندیشه ها و تازگی آنها شناخت روشن تری از ارزش ها و احساسات مولف جوان را میسر می سازد . صراحت زبان و دیدگاه این اثر ٬ خاص نویسنده ای جوان است ـ برخوردار از نیروی جوانی ـ که هنوز به هنر ظرافت و پیچیدگی استدلال تسلط نیافته است . قسمت اعظم آنچه که در این مقاله می گوید عریان و به راحتی قابل فهم است . جزوه از چهار بخش الف تا د تشکیل شده است و عناوین فرعی ندارد . بخش الف مساله ی فرق های اساسی مابین انسان و حیوان را عنوان می کند . ساختمان جسمانی انسان شبیه به پستانداران عالی است . اختلاف دانشمندان بر سر فرق های بین " روح " ( که منظور مولف از آن ذهن است ) و هوش انسان از یک سوء و روح و هوش حیوانات از سوی دیگر ٬ یا در درجه است یا در نوع . اگر انسان در نزد فلاسفه ٬ ماوراءالطبیعیون و الهیون اهمیت فوق العاده دارد ٬ در نزد علمای علوم طبیعی جز حیوانی که از حیث ساختمان اعضا از بقیه نسبتا تحول یافته تر است ٬ چیز دیگری نیست . علوم طبیعی جدید نشان داده است که انسان و حیوان هر دو در اصل فقط از یک سلول به وجود آمده اند . دکارت " که خیلی متعصب به مقام انسان بوده از روی نخوت حیوان را ماشین متحرک فرض می کند و این یک اشتباه پوزش ناپذیری است ٬ چون همین سهو باعث شد که در گذشته و حال با حیوان به طرز ظالمانه رفتار کنند . " روح چیست غیر از اراده و هوش که در انسان تصادفا عقلی است و در حیوان فطری و طبیعی ؟ " غیر ممکن است منکر اراده ی حیوانات شویم " زیرا این موضوع را می توان ٬ برای مثال در ببری دید که در موقع گرفتن طعمه خود را در علفزار مخفی می کند و پاورچین پاورچین به طرف آن جلو می رود . نتیجه اینکه حتی برخورداری انسان از یک ذهن استثنائا رشد یافته نیز برای متمایز ساختن او از حیوان به عنوان موجودی کاملا متفاوت کافی نیست .
این نکته که تثبیت شد ٬ بخش ب با سوال درباره ی میزان رعایت حقوق حیوانات از جانب انسان شروع می شود . حیوانات نیز مانند انسان در جستجوی سعادت اند ٬ لیکن انسان اغلب ٬ حتی بدون مقصودی مفید ٬ به کشتار بی امان آنها می پردازد . ))
ایشان در ادامه جملاتی را عینا از مرحوم هدایت نقل می کنند که :
" انسان مظلوم کش است و خود را بدترین مستبد ٬ پست ترین ظالم به حیوانات معرفی کرده ٬ آنها را به قید اسارت خود در آورده ٬ حبس می نماید و به قسمی با آنها رفتار می کند که زندگانی بر آنها دشوارتر از مرگ می شود . انسان به واسطه ی خودپسندی جبلی گمان می کند تمام موجودات برای وجود او پا به عرصه ی وجود گذاشته و آنها را برای کشتن و خوردن آفریده اند . به این هم اکتفا نکرده این شاهکار خلقت ٬ این مجسمه ی اخلاق ٬ این مظهر الهی و بالاخره فرشته ی زمینی سرگرمی و تفریح لازم دارد ٬ می خواهد با جان حیوانات بازی کند ٬ از آنها شکار نماید ٬ مختصر خون می خواهد تا حرص خود را تسکین بدهد ! چه ضرر دارد ؟ حیوانات باید خیلی افتخار داشته باشند که به قید اسارت و شکنجه ای که این ملک عذاب برای آنها معین می کند به بدترین زجر بمیرند ! "
(( هدایت جوان تا اثبات این نکته پیش می رود که انسان برخلاف حیوانات ٬ فاقد حس وفاداری است و هیچ ارجی هم برای خدماتی که در حق او می شود قائل نیست . پس از ارائه ی یک ردیف مثال از قول شکارچیان و طبیعی دان ها در تایید این دیدگاه ها ٬ نوبت به اعلام جرم علیه انسان می رسد ))
" دیگر انسان از عنوان جاه طلبانه ی خود باید دست بکشد ٬ او پادشاه موجودات نیست ٬ بلکه یک جانی ٬ یک ظالم ٬ یک چپوچی ٬ یک راهزن و یک جلاد حیوان است و بس ... انسان نه تنها حیوانی است که آلت دفاعیه ی او از سایر حیوانات کمتر است بلکه راه زندگانی را هم نمی داند . صفحات تاریخ او را با خون نوشته اند . جنایات و رذایل او را تا به حال هیچ حیوانی مرتکب نشده . مثلی است معروف که : عقل هر چیزی بهتر از آدمیزاد است . اگر چه از روی طعنه و تمسخر می گویند اما یک حقیقت انکار ناپذیر در بر دارد . گوته در فاوست می گوید : آنچه را عقل می نامند ٬ اغلب عین خودپسندی و حماقت است ... انسان نه فقط احمق ترین حیوانات است ٬ بلکه درنده ترین و شریرترین آنهاست و یا تنها اوست که حقیقتا شریر و موذی است ... من بسیار خوانده و شنیده ام که انسان کامل ترین حیوانات است . سهو بزرگی است ٬ برعکس اوست که هرگز به درجه ی تکامل نمی رسد ٬ همچنین حیوانات قابل رشد و تکامل نخواهند بود . به همین دلیل مختصر است که آنان احتیاجی به ترقی ندارند . "
(( بخش ج مشخصا به این نکته می پردازد که گوشتخواری برای انسان ضروری نیست و می توان گیاهخواری پیشه کرد . در این بخش مولف بر بدرفتاری با حیوانات از جمله حیواناتی که انسان از گوشتشان تغذیه می کند تاکید بیشتری دارد ٬ و بر این نظر است که گوشتخواری در دین اسلام ٬ زرتشت و فلسفه ی بودا به یکسان مذموم شمرده شده است . شاید غریزه ی طبیعی بقا قانون جنگل را مابین حیوانات تجویز کند . اما ٬ حداقل :
" طعمه ی شیر درنده ٬ اسارت ندیده ٬ مزه ی چوب و شلاق نچشیده ٬ در پاداش خدمت کشته نشده ٬ بلکه حیوانی است که زندگانی خود را به آزادی گذرانده و روزی که تقدیر بوده می میرد . "
(( در اینجا ٬ محکومیت رفتار انسان با حیوانات جهانشمول است ٬ محدودیت زمانی و مکانی ندارد . لیکن مولف جوان در بخش نهایی رساله ٬ الفاظ مخصوصا تندی در مذمت رفتار هموطنان خود با حیوانات به کار می برد :
" الاغ در ایران برای زجر کشیدن و جان کندن آفریده می شود . در کوچه ها به حال رقت باری با زخم های زیاد ٬ پای چلاق ٬ شکم گرسنه ٬ دو برابر قوه ی خود ٬ از اطلاع آفتاب الی موقع خواب صاحبش باید بار بکشد . نوازشی ندیده ٬ به جز از شلاق و حرفی نشنیده به غیر از فحش و دشنام ٬ سگ خیابان را محض رضای خدا می زنند ٬ گربه را زنده در چاه می اندازند ٬ موش را سر گذرها آتش می زنند ... تا کی این پرده های خونین بربریت را باید کورکورانه نگاه کرد ؟ این است تربیتی که به اطفال خود می آموزند ! و تمام مردم به خیال چیزهای شرم آور ٬ خودپسندی ٬ منفعت جویی و سیاست بافی هستند . "
(( چند کلمه ی آخر یادآور رجاله های بوف کور است ٬ اراذلی که غیر از دروغگویی ٬ طمع ورزی و دویدن دنبال پول و شهوت ٬ هیچ نوع رفتار و اخلاق دیگری نمی شناسند . هدایت در این جزوه تا آنجا پیش می رود که برای خود یک برنامه ٬ یک آرمان که تا آخر عمر از آن جدا نخواهد شد ٬ مقرر می کند . این رساله به گونه ای عریان و عاری از ظرافت ٬ یادآور آخرین مقاله ی برجسته ی او " پیام کافکا " است که در پایان کار خود نوشت ٬ هنگامی که همه ی امیدها و ایده آل ها از ذهن عذاب دیده اش رخت بربسته بود :
" حرف زدن برای بی زبانان ٬ دفاع از ناتوانان ٬ دادخواهی برای ستمدیدگان ٬ احقاق حق زیردستان و جلوگیری از مظالم و قبایحی که برای مقام انسانیت یک لکه ی ننگ آوری است . "
(( آرمان هایی به واقع بزرگ ٬ که هرکس را که بخواهد برای باقی عمر کمابیش عینا آنها را رعایت کند در هم می شکند .
این دو رساله مدرکی از شکل گیری روانشناختی و فلسفی اولیه ی هدایت به دست می دهد . گواهی بر اینکه او انسانی به شدت حساس و فکور بود . گواهی بر اینکه مساله اش مصادر فلسفی مهمی مانند علل و هدف زندگانی و مرگ و منشا و پایان همه ی موجودات بود . همچنین ٬ گواهی بر اینکه هیچ فلسفه ٬ دین یا استدلال علمی که به قصد ارائه ی راه حل هایی برای این مسائل بیرونی عنوان شده باشد ٬ خشنودش نمی ساخت ٬ که این ناخشنودی سرچشمه ی آشفتگی و تیره روزی واقعی او بود ٬ و این که او از همان ایام جوانی به رغم ( یا به واسطه ی ) آرمان های بزرگی که برای خود مقرر داشته بود ٬ " ماتم زده " و " بدبین " بود . در اینجا گواهی داریم بر اینکه ـ برخلاف برخی نظریه های مردم پسند که توضیح بوف کور ( و کارهای مشابه ) را صرفا در جو اجتماعی و سیاسی غالب در طول زمامداری رضا شاه می یابند ـ مولف فوق العاده حساس ما در نوزده سالگی و بسیار پیش از فرارسیدن دهه ی ۱۳۱۰ ٬ از مظالم عمومی و ریاکاری فردی که اطراف خود می دید خشمناک بود ٬ و از همان وقت رجاله ها ٬ طماع ها و همه ی آنهایی را که بعدا " خوشبخت ها و احمق ها " توصیف کرد ٬ تقبیح می نمود .
چهار سال بعد ٬ هدایت به قصد ادامه ی تحصیل عازم فرنگ شد . او افکار و حالات منعکس در رساله های بالا را همراه خود برد که در کارش بسیار مفید واقع شد ٬ اما سعادتی نصیب
۹۱۰
درباره من
سیاه مشق های بهنام نجم الدین
نکته:
بعضی از مطالب از من نمی باشد
تعداد پست ها زیاد می باشد و
به مرور نام نویسنده اصلی هر
مطلب را درج خواهم نمود ...