دریچه‌ای به هنر و اندیشه

سینما ، فلسفه ، ادبیات ، تاتر

دریچه‌ای به هنر و اندیشه

سینما ، فلسفه ، ادبیات ، تاتر

بعضی از مطالب از من نمی باشدو چون تعداد پست ها زیاد می باشد پس به مرور نام نویسنده اصلی هر مطلب را درج خواهم نمود.

طبقه بندی موضوعی

ایشان سپس به تفسیر رساله ی رباعیات خیام می پردازند و خواننده را با  پایه هایی که این نوشته بر آن استوار است آشنا می کنند . به آن لحظاتی اشاره می کنند که :

(( درست از این نقطه است که خیام به تدریج به پس زمینه رانده می شود و افکار و حالات خود هدایت در لباس تفسیری از خیام روی صحنه می آید و حتی کمی جلوتر ، هدایت جوان با تمام نیرو جای خیام

را می گیرد . ))

ایشان در پایان به این نکته ی مهم اشاره می کنند که مرحوم هدایت در این رساله :

 (( نکات غریبی در باره روحیه مغموم ، میل به افسردگی او ،خشم و ناامیدی از ظلم و « ریا کاری اطرافی های او » « لا ابالی بودنش نسبت به زندگی و زندگان » و « رنج هایی » که پیوسته آزارش می داد ، می گوید که بیشتر ما را از ساخت فکری و روانی هدایت جوان آگاه می کنند تا خیام و همین اشارت اولیه اما واضح ، در باره ی شخصیت کلی هدایت جای چندانی برای نظریه پردازی در باب علل اصلی اندیشه ها و حالات او در دوره های بعدی زندگی باقی  نمی گذارد . زیرا همانطور که می بینیم ، حتی خیام را نیز نمی توان عامل موثر اصلی در شکلدادن به اندیشه های او به شمار آورد .

این خود هدایت است که از همان هجده سالگی می کوشد تا شخصیت خود ، افکار ، ترس ها ، رنج ها و ماتم زدگی هایش را درلباس تفسیری از خیام ابراز کند . ))

 دکتر کاتوزیان با این جملات تفسیر خود را درباره ی رساله ی خیام به پایان برده و تحلیل رساله ی " انسان و حیوان " را آغاز می کنند :

(( رساله ی " انسان و حیوان " به مراتب طولانی تر است . می توان آن را پیش نویسی برای یک کار گسترده تر درباره ی گیاهخواری دانست که او پنج سال بعد در اروپا منتشر ساخت . اما دامنه ی موضوع به مراتب وسیع تر از رساله ی قبلی است و بی پروایی در طرح اندیشه ها و تازگی آنها شناخت روشن تری از ارزش ها و احساسات مولف جوان را میسر می سازد . صراحت زبان و دیدگاه این اثر ٬ خاص نویسنده ای جوان است ـ برخوردار از نیروی جوانی ـ که هنوز به هنر ظرافت و پیچیدگی استدلال تسلط نیافته است . قسمت اعظم آنچه که در این مقاله می گوید عریان و به راحتی قابل فهم است . جزوه از چهار بخش الف تا د تشکیل شده است و عناوین فرعی ندارد . بخش الف مساله ی فرق های اساسی مابین انسان و حیوان را عنوان می کند . ساختمان جسمانی انسان شبیه به پستانداران عالی است . اختلاف دانشمندان  بر سر فرق های بین " روح " ( که منظور مولف از آن ذهن است ) و هوش انسان از یک سوء و روح و هوش حیوانات از سوی دیگر ٬ یا در درجه است یا در نوع . اگر انسان در نزد فلاسفه ٬ ماوراءالطبیعیون و الهیون اهمیت فوق العاده دارد ٬ در نزد علمای علوم طبیعی جز حیوانی که از حیث ساختمان اعضا از بقیه نسبتا تحول یافته تر است ٬ چیز دیگری نیست . علوم طبیعی جدید نشان داده است که انسان و حیوان هر دو در اصل فقط از یک سلول به وجود آمده اند . دکارت " که خیلی متعصب به مقام انسان بوده از روی نخوت حیوان را ماشین متحرک فرض می کند و این یک اشتباه پوزش ناپذیری است ٬ چون همین سهو باعث شد که در گذشته و حال با حیوان به طرز ظالمانه رفتار کنند . " روح چیست غیر از اراده و هوش که در انسان تصادفا عقلی است و در حیوان فطری و طبیعی ؟ " غیر ممکن است منکر اراده ی حیوانات شویم " زیرا این موضوع را می توان ٬ برای مثال در ببری دید که در موقع گرفتن طعمه خود را در علفزار مخفی می کند و پاورچین پاورچین به طرف آن جلو می رود . نتیجه اینکه حتی برخورداری انسان از یک ذهن استثنائا رشد یافته نیز برای متمایز ساختن او از حیوان به عنوان موجودی کاملا متفاوت کافی نیست .

این نکته که تثبیت شد ٬ بخش ب با سوال درباره ی میزان رعایت حقوق حیوانات از جانب انسان شروع می شود . حیوانات نیز مانند انسان در جستجوی سعادت اند ٬ لیکن انسان اغلب ٬ حتی بدون مقصودی مفید ٬ به کشتار بی امان آنها می پردازد . ))

ایشان در ادامه جملاتی را عینا از مرحوم هدایت نقل می کنند که :

" انسان مظلوم کش است و خود را بدترین مستبد ٬ پست ترین ظالم به حیوانات معرفی کرده ٬ آنها را به قید اسارت خود در آورده ٬ حبس می نماید و به قسمی با آنها رفتار می کند که زندگانی بر آنها دشوارتر از مرگ می شود . انسان به واسطه ی خودپسندی جبلی گمان می کند تمام موجودات برای وجود او پا به عرصه ی وجود گذاشته و آنها را برای کشتن و خوردن آفریده اند . به این هم اکتفا نکرده این شاهکار خلقت ٬ این مجسمه ی اخلاق ٬ این مظهر الهی و بالاخره فرشته ی زمینی سرگرمی و تفریح لازم دارد ٬ می خواهد با جان حیوانات بازی کند ٬ از آنها شکار نماید ٬ مختصر خون می خواهد تا حرص خود را تسکین بدهد ! چه ضرر دارد ؟ حیوانات باید خیلی افتخار داشته باشند که به قید اسارت و شکنجه ای که این ملک عذاب برای آنها معین می کند به بدترین زجر بمیرند ! "

(( هدایت جوان تا اثبات این نکته پیش می رود که انسان برخلاف حیوانات ٬ فاقد حس وفاداری است و هیچ ارجی هم برای خدماتی که در حق او می شود قائل نیست . پس از ارائه ی یک ردیف مثال از قول شکارچیان و طبیعی دان ها در تایید این دیدگاه ها ٬ نوبت به اعلام جرم علیه انسان می رسد ))

" دیگر انسان از عنوان جاه طلبانه ی خود باید دست بکشد ٬ او پادشاه موجودات نیست ٬ بلکه یک جانی ٬ یک ظالم ٬ یک چپوچی ٬ یک راهزن و یک جلاد حیوان است و بس ... انسان نه تنها حیوانی است که آلت دفاعیه ی او از سایر حیوانات کمتر است بلکه راه زندگانی را هم نمی داند . صفحات تاریخ او را با خون نوشته اند . جنایات و رذایل او را تا به حال هیچ حیوانی مرتکب نشده . مثلی است معروف که : عقل هر چیزی بهتر از آدمیزاد است . اگر چه از روی طعنه و تمسخر می گویند اما یک حقیقت انکار ناپذیر در  بر دارد . گوته در فاوست می گوید : آنچه را عقل می نامند ٬ اغلب عین خودپسندی و حماقت است ... انسان نه فقط احمق ترین حیوانات است ٬ بلکه درنده ترین و شریرترین آنهاست و یا تنها اوست که حقیقتا شریر و موذی است ... من بسیار خوانده و شنیده ام که انسان کامل ترین حیوانات است . سهو بزرگی است ٬ برعکس اوست که هرگز به درجه ی تکامل نمی رسد ٬ همچنین حیوانات قابل رشد و تکامل نخواهند بود . به همین دلیل مختصر است که آنان احتیاجی به ترقی ندارند . "

(( بخش ج مشخصا به این نکته می پردازد که گوشتخواری برای انسان ضروری نیست و می توان گیاهخواری پیشه کرد . در این بخش مولف بر بدرفتاری با حیوانات از جمله حیواناتی که انسان از گوشتشان تغذیه می کند تاکید بیشتری دارد ٬ و بر این نظر است که گوشتخواری در دین اسلام ٬ زرتشت و فلسفه ی بودا به یکسان مذموم شمرده شده است . شاید غریزه ی طبیعی بقا قانون جنگل را مابین حیوانات تجویز کند . اما ٬ حداقل :

" طعمه ی شیر درنده ٬ اسارت ندیده ٬ مزه ی چوب و شلاق نچشیده ٬ در پاداش خدمت کشته نشده ٬ بلکه حیوانی است که زندگانی خود را به آزادی گذرانده و روزی که تقدیر بوده می میرد . "

(( در اینجا ٬ محکومیت رفتار انسان با حیوانات جهانشمول است ٬ محدودیت زمانی و مکانی ندارد . لیکن مولف جوان در بخش نهایی رساله ٬ الفاظ مخصوصا تندی در مذمت رفتار هموطنان خود با حیوانات به کار می برد :

" الاغ در ایران برای زجر کشیدن و جان کندن آفریده می شود . در کوچه ها به حال رقت باری با زخم های زیاد ٬ پای چلاق ٬ شکم گرسنه ٬ دو برابر قوه ی خود ٬ از اطلاع آفتاب الی موقع خواب صاحبش باید بار بکشد . نوازشی ندیده ٬ به جز از شلاق و حرفی نشنیده به غیر از فحش و دشنام ٬ سگ خیابان را محض رضای خدا می زنند ٬ گربه را زنده در چاه می اندازند ٬ موش را سر گذرها آتش می زنند ... تا کی این پرده های خونین بربریت را باید کورکورانه نگاه کرد ؟ این است تربیتی که به اطفال خود می آموزند ! و تمام مردم به خیال چیزهای شرم آور ٬ خودپسندی ٬ منفعت جویی و سیاست بافی هستند . "

(( چند کلمه ی آخر یادآور رجاله های بوف کور است ٬ اراذلی که غیر از دروغگویی ٬ طمع ورزی و دویدن دنبال پول و شهوت ٬ هیچ نوع رفتار و اخلاق دیگری نمی شناسند . هدایت در این جزوه تا آنجا پیش می رود که برای خود یک برنامه ٬ یک آرمان که تا آخر عمر از آن جدا نخواهد شد ٬ مقرر می کند . این رساله به گونه ای عریان و عاری از ظرافت ٬ یادآور آخرین مقاله ی برجسته ی او " پیام کافکا " است که در پایان کار خود نوشت ٬ هنگامی که همه ی امیدها و ایده آل ها از ذهن عذاب دیده اش رخت بربسته بود :

" حرف زدن برای بی زبانان ٬ دفاع از ناتوانان ٬ دادخواهی برای ستمدیدگان ٬ احقاق حق زیردستان و جلوگیری از مظالم و قبایحی که برای مقام انسانیت یک لکه ی ننگ آوری است . "

(( آرمان هایی به واقع بزرگ ٬ که هرکس را که بخواهد برای باقی عمر کمابیش عینا آنها را رعایت کند در هم می شکند .

این دو رساله مدرکی از شکل گیری روانشناختی و فلسفی اولیه ی هدایت به دست می دهد . گواهی بر اینکه او انسانی به شدت حساس و فکور بود . گواهی بر اینکه مساله اش مصادر فلسفی مهمی مانند علل و هدف زندگانی و مرگ و منشا و پایان همه ی موجودات بود . همچنین ٬ گواهی بر اینکه هیچ فلسفه ٬ دین یا استدلال علمی که به قصد ارائه ی راه حل هایی برای این مسائل بیرونی عنوان شده باشد ٬ خشنودش نمی ساخت ٬ که این ناخشنودی سرچشمه ی آشفتگی و تیره روزی واقعی او بود ٬ و این که او از همان ایام جوانی به رغم ( یا به واسطه ی ) آرمان های بزرگی که برای خود مقرر داشته بود ٬ " ماتم زده " و " بدبین " بود . در اینجا گواهی داریم بر اینکه ـ برخلاف برخی نظریه های مردم پسند که توضیح بوف کور ( و کارهای مشابه ) را صرفا در جو اجتماعی و سیاسی غالب در طول زمامداری رضا شاه می یابند ـ مولف فوق العاده حساس ما در نوزده سالگی و بسیار پیش از فرارسیدن دهه ی ۱۳۱۰ ٬ از مظالم عمومی و ریاکاری فردی که اطراف خود می دید خشمناک بود ٬ و از همان وقت رجاله ها ٬ طماع ها و همه ی آنهایی را که بعدا " خوشبخت ها و احمق ها " توصیف کرد ٬ تقبیح می نمود .

چهار سال بعد ٬ هدایت به قصد ادامه ی تحصیل عازم فرنگ شد . او افکار و حالات منعکس در رساله های بالا را همراه خود برد که در کارش بسیار مفید واقع شد ٬ اما سعادتی نصیب

نظرات  (۱)

سایت خیلی خیلی زیبایی داری ...
پاسخ:
ممنون دوست خوبم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی