سماع میکردم.
فارغم کرد و درد ندا داد
شروع محکومیتم را .
از درد او
فریاد برآوردم
گریه کردم.
فارغم کرد و درد ندا داد
شروع محکومیتم را .
از درد او
فریاد برآوردم
گریه کردم.
آمدند تسکین دهند،
در گوشم ندای ربانی خواندند.
و من سالهست
اذان عشق در سر دارم
اما
زمینگیر
این زمین سخت .
مرا برگردان
جا گذاشته ام
در وجودش
آن دوبالم را....